قشنگترین صدایی که می تونین از عشقتون بشنوین وقتیه که از خواب بیدار میشه و گیج حرف میزنه !!
برای شکستن من یه اخم کافیه،نیازی به فریادت نیست...
واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه،نیازی به قهر نیست...
برای مردنم حرف رفتنت کافیه،نیازی به انجامش نیست...
ز من ای محبوب من با یک من دیگر
که تو او را در خیابانهای سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن
و به یاد آور مرا در بوسه ی اندوهگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...
(فروغ فرخزاد)
چه گونه چشم بر هم بنهند اسبهای خسته یی که ،
اسطبلشان را بر روی گسل ساخته اند ؟
چگونه بخوابم ؟
چه گونه می شود خوابید ؟
چیزهای بزرگ تمام می شوند
این
کوچکها هستند که میمانند .
استاد حسین پناهی
شده ای مثل تابلوهای ورود ممنوع!
مثل خطوط عابرپیاده
مثل تمام چراغهای قرمز
روزی اما از تو گذشتن را با تمام وجود تجربه میکنم...
دم هایی که این جمله رو می شنون خوشبخت ترین آدم ها هستن:
"عیب نداره با هم درستش می کنیم .''
این جمله یعنی آخر هر چی دوستیه
می آیی ... می روی ... و فقط یک سلام ... و گاهی یک خداحافظی
نه ... این انصاف نیست ...
من و یک دنیا عشق .... تو و یک دنیا بی تفاوتی ...
من همین حوالی توأم...
شاید کمی دورتر و تو در حوالی دلم !!!
باور کن نزدیکتر ...
تو گوشاتو بگیر محکم...
دارم من ازخودم میگم...
دارم با خودم از روزی...
ک عاشقت شدم میگم...
حکایت من، حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت. دلباخته ی سفر بود اما همسفر نداشت. حکایت کسی که زجر کشید اما زجه نزد. زخم خورد ام زخم نزد ، زخم دات و ننالید. گریه کرد اما اشک نریخت، وفادار بود ولی وفا ندید. حکایت من: حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد
حکایت من، حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت. دلباخته ی سفر بود اما همسفر نداشت. حکایت کسی که زجر کشید اما زجه نزد. زخم خورد ام زخم نزد ، زخم دات و ننالید. گریه کرد اما اشک نریخت، وفادار بود ولی وفا ندید. حکایت من: حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد
باز هم شب شد و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم امشب در انتظار یک شب بخیر تا صبح بیدار خواهم ماند اما تو چشماهای زیبایت را به رویاها بسپار.... شب بخیر
همه در حسرت یک پروازند ، من به پرواز نمی اندیشم
به تو می اندیشم تو که زیباتر از انیشه یک پروازی...
دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دنیا را بین که بهرش بیقراری میکند
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چو انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سر نگران
ما گذشتيم وگذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان ودگران،واي بحال دگران...
اگه یه نفر واست یه sms خالی فرستاد ناراحت نشو...
چون انقدر دوست داره که نمیدونه واست چی بفرسته
گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرفت بهت بگه : بـــــــــــــرو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره ... همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی... همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه... همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه ...
هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه!!!
پس برو قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...!
دلــَم میخـواهد جـا خـوش کنــَم
در دنـج تریــن جای ِ کافــه ای
سیــگار پشـت ِ سیـگار دود کنـَم و
کـَکـَم هم از رفتـنَش نگــَزد ...
بعــدتــرش یـِک فنجــان قهــوه ِ تلــخ ِ تلــخ سفـآرش بدهَم و
با تلــخی ِ وجــودم سـَر بکـِشَم ...
بعــدَش کـه تلخــی تمــام ِ وجـودم را گرفـت ,
اشــک هایـَم را پـآک کنــم و
آن لبخنــد ِ تظاهـُر آمیز را بزنــم و
کافــه را تــَرک کنــَم ...
هـــــیـــــچ وقــــت
اشــــک اونــــی که دوســـــش داری رو درنــــــیار...
چـــــون ممــــکنه هـــــــمراه اشــــــکاش
از چشـــــــمش بیوفــــــتی...!!!
گفتم تمام وجودم از آن تو بود...
مشکلت چه بود که با من چنین کردی؟؟؟
گفت:آنقدر خوبی که حالم را بهم میزنی...
از آن روز که رفته ای،
کارت شارژها را سیگار میخرم،
و با خیابان ها حرف میزنم!
همینطوری پیش یرود...
گوشیم را هم باید بفروشم،کفش بخرم...
امروز ، تصمیم قطعی خود را گرفتم...
تصمیم گرفتم یادت را برای همیشه از وجودم ریشه کن کنم ، بسوزانم...
اما...
سراپای وجودم مملو از یاد و خاطرات تو بود...
خودم را به آتش افکندم...
چاره ای نبود...
دیدی یه وقتایی تو زندگیت میرسی به دوراهی
میخوای به حرف هیچ کس و هیچ تابلویی گوش نکنی
دوست داری پا بزاری تو همون راهی که خودت میخوای بری
جاده خاکی پز ار دست انداز
ولی عاشقی فقط میخوای بری
دوستت دارم هیچ وقت به ته این جاده نرسیم
جاده تو منو تحمل کن که پا میذازم روت
منم خاکی ها و دست انداز های تورو
پيدا کــــــــردن کسي که بهت بگه دوسـت دارم سخت نيست...
پيدا کــــــــردن کسي که،
واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سختــه...!!
ردپايم بي صداست عشق من بي انتهاست...
ردپاي اشکهايم را بگير تا بداني خانه عاشق کجاست...
چقدر سخته بدونی،اون که میخایش نمیمونه!!!
که دلش یه جایی دیگه است و همه وجودش ماله اونه...
چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی،بگی میخام باتو باشم ... بگه میخام که نباشی ...
همه میگن یادش بخیر قدیما...
من میگم یادش بخیر" الان"...
چون دنیایی شده که میدونم فردا شاید کنارم نباشه...
میدونی وقتی واست پیام نمیدم یعنی چی ؟
یعنی پیامی در حد مرامت ندارم با مرام !
هوای فاصله سرد است ، من از کلاف دلم برایت خیال گرم می بافم
خواستی دیگه نباشی ، آفرین ، چه با اراده
لعنت به دبستانی که تو از درس هایش فقط تصمیم کبری را آموختی . .
بوسه” بهترین سرقتِ دنیاست
چون هم دزیدیش حال میده
هم پس دادنش . . .
یاد تو حس قشنگی است که در دل دارم
چه تو باشی چه نباشی “نگهش میدارم” . . .
همه چیز زود شروع شد
عاشقی
دلتنگی
رفتن تو …
اما نمیدانم چرا تمام نمیشود ؟
عشق تو در من . . .
تو چنان زیبا شده ای میان شعرهایم
که گمان نکنم خودت هم بدانی
این که داری می خوانیش
خودِ تویی . . .
نشود خوش دلم از نامه و پیغام کسی
توسن سرکش طبعم نشود رام کسی
آن که دربند تعلق نبود خاطر ماست
حالا که رفته ای
ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی ؟
قشنگ ترین کنسرت دنیا
صدای نفس نفس زدن تو در آغوشم بود . . . !
دستهایت ، تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم ، کابوس نمی بینم . . .
قهوه چشمان توست
تیره ، تلخ
اما آرامبخش و اعتیاد آور . . .
کلاغ جان!
قصه من به سر رسید
سوار شو !
تو را هم به خانه ات می رسانم . . .
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را
روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی . . .
قهر که می کنی
بی حواس ترین آدم روی زمین می شوم
آنقدر که
دست نوشته هایم را توی یخچال پیدا می کنم
بشقاب غذای دست نخورده ام را در کتابخانه . . .
دلم به بهانه ندیدنت گریست
بگذار بگرید و بداندهر چه خواست همیشه نیست . . .
پنداشتی گذشته مرد ؟
آن بوسه ها چو دانه های الماس در گوشواره از یادم آویزان است . . .
در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است
اولین سلام
و آخرین خدا حافظی . . .
مانند شیشه ‘شکستنم’ آسان بود
ولی دیگر به من ‘دست نزن’ ، این بار ‘زخمی ات’ خواهم کرد . . .
بسیار تماشایی و آراسته ای / از رونق ماه آسمان کاسته ای
انگار نه انگار که ما را دیدی / از روی کدام دنده بر خاسته ای !؟
رسم ” خوب ” ها همین است
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان می شوی . . .
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب